از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود. در هر ایستگاهی که قطار می ایستاد کسی گم می شد. قطار می گذشت و سبک می شد. قطاری که به مقصد خدا می رفت عاقبت به ایستگاه بهشت رسید. پیامبر گفت:اینجا بهشت است،و من شادمانه بیرون پریدم. اما ...تو پیاده نشدی و من نفهمیدم....!! قطار رفت و دور شد و من از فرشته ای پرسیدم مگر اینجا آخرش نیست؟ و او گفت:این قطار به سوی خدا می رود. و خدا به آنان می گوید: "درود بر شما،راز من همین است." آنان که مرا می خواهند در ایستگاه بهشت پیاده نمی شوند. و من آرام زیر لب گفتم: "عجب فااااصله ای"
sahar joon jaleb bod aziz
سلام دوست مهربانم ازمطالب زيبايت سپاسگزارم
مطالبي زيبا درباب فوايد عشق جمع آري كرده ام اگر دوست داريد سر بزنبد وبا نظر زيبايتان دل مارو شاد كنيد
خيلي عالي بود سحر جان ادامه بده
بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من
اقتدار دل شکسته به اندوهي ست که سروده نمي شود
71944 بازدید
50 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
285 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian